دیشب نفسم بوی تو بود و تو نبودی
دل مست سر كوی تو بود و تو نبودی
از حنجره ی عشق صدای تو شنیدم
گوشم به هیاهوی تو بود و تو نبودی
بر شاخه ی گلبوته ی تن تا نفسی داشت
دل قمری یاهوی تو بود و تو نبودی
بر گونه ی من گرد غریبانه مهتاب
آمیخته با بوی تو بود و تو نبودی
وقتی غزل چشم سیاه تو سرودم
شب مطلع گیسوی تو بود و تو نبودی
بی می سر من مست چنان بود كه هر سنگ
ناز سر زانوی تو بود و تو نبودی
رفتم ز خود آنگونه كه اندیشه بودن
باریكتر از موی تو بود و تو نبودی
آخر سر خود بر سر دیوار شكستم
مه آینه روی تو بود و تو نبودی
دستی به دعا، دل ز خدا وصل تو میخواست
پیر تو دعاگوی تو بود و تو نبودی
برچسب : نویسنده : baba34 بازدید : 92